Dienstag, 23. August 2011

اما امروز چی و چطور، با بهره گیری ازچه نوع قاعده و ابزاری؟

به گفته افلاطون؛ اگر انسان در وضع طبیعی خودش آزادی کامل دارد و حاکم مطلق خویش و اموال خود است و تابع و زیردست هیچ کس نیست، پس چرا آزادی را از خودش سلب میکند؟

در روزهای 13 مارچ 1948 و 3 اکتبر 1952 چه دلایلی باعث شدند تا سران حکومت بلوچستان در پایتخت کشور "آزاد بلوچستان" در شهر "کلات -یا- قلات" وادار شدند تا الحاق سرزمین بلوچستان را به خاک پاکستان منظور کردند و در روز 14 اکتبر 1955 آنان آن استقلال و سوورینیته یا همان حق حاکمیت را که یک بخش بزرگی از قوم بلوچ و سرزمین بلوچستان از صدها سال پیش، حداقل از سال 1747 میلادی به آن رسیده بود را،  فدای کشور تازه تأسیس شده پاکستان کردند؟

آیا آنطوری که گفته می شود به خاطر اینکه این کشور تازه تاسیس پاکستان به عنوان یک کشور اسلامی بنا شده بود و ملت بلوچ نیز از آنجایی که مسلمان هستند، بایستی تن به حاکمیت این کشور میدادند؟

اگر فقط چنین دلیلی سبب گردیده که سردارها و خوانین، حاکمین و مسئولین دولت آزاد بلوچستان آنروزگاران به ملحق شدن با پاکستان تن دهند، امروز به وضوح ثابت گردیده که آنان بزرگترین اشتباه و ظلم را در حق ملت بلوچ مرتکب شده اند، آنها با این کارشان بلوچ را برده حکومت پاکستان گردانیده اند، بردگانی که در طی این 63 سال گذشته، هر از چند سالی ارتش پاکستان به قتل عام آنان دست میزند!

احتمالأ در این زمینه دلایل و نکات دیگری نیز مرتبط بوده باشند که هنوز از بطن و موضوعات آن اطلاعی نیست، زیرا آن گروه از بلوچ هایی که تا قبل از اشغال و انضمام بلوچستان به خاک پاکستان، بر کشور آزاد بلوچستان حکمرانی کرده اند، متاسفانه تا به امروز هرگز به انتشار خاطرات گذشته خودشان در خصوص حکومتمداریشان در بلوچستان همت نورزیده اند، مگر در مواردی بسیار اندک، آنان با این کار خویش بلوچ های کنجکاو و طالب تحقیق و تفحص سیاسی را در ظلمت تاریخی نگهداشته اند.
عدم انتشار حقیقت ها و واقعیت ها در حوزه رویدادهای تاریخی، اذهان را بسوی حدس و گمانزنی ها، شایدها و بلکه ها سوق میدهد.

شاید در وهله اول، سران حکومت آزاد بلوچستانِ آنروز، برای حفظ مقام خان و سرداری و املاک و دارایی خویش از گزند دولت پادشاهی ایران، که بعد از توافقنامه "گلد اسمیت" در سالهای 1872 میلادی 1287 هجری قمری بین دولتین انگلستان و ایران قاجاریان نیمی از سرزمین بلوچستان را در اشغال خود داشته، یا شاید آنها با در نظر گرفتن شرایط آنروز و با امید به اجراء گذاشته شدن محتوای قراردادهای منعقد شده (خودمختاری کامل بلوچستان و حقوق قومی مساوی با دیگر اقوام ساکن در پاکستان) بین آنان و کشور تازه تأسیس شده پاکستان، دلیل بوده باشد!
یا که شاید بدلیل بی توجهی انگلستان بعد ازتأسیس پاکستان به توافق ها و پیمان های دو طرفه ای که بین دولتین انگلستان و "آزاد بلوچستان" قبل از استقلال پاکستان منعقد کرده بودند، و شاید عدم شناخت سران دولت بلوچستان آن روز از مبادلات بین المللی و بده بستانهای پشت پرده استعمارگران، نکاتی بوده باشند، که بعضی از سران آنروز قوم بلوچ، خصوصأ دولتمردان حکومت های محلی و حکومت مرکزی بلوچستان در شهر کلات، الحاق سرزمین بلوچستان را به خاک پاکستان منظور کردند.

قبل از تاسیس پاکستان در سال 1948 کشور آزاد بلوچستان، با داشتن یک مرکز قدرت اصلی در شهر کلات به حیث پایتخت بلوچستان، سه منطقه قدرت انجمنی ایالتی دیگر، در منطقه لسبیله، مکران و خاران، ابراز وجود میکرده است.

در این نوشته نیت این نیست که از ضعف و یا قدرتمندی، آگاهی و پختگی، ناآگاهی و ناتوانی سیاسی و نظامی حکومت "آزاد بلوچستان" آنروز سخنی بمیان آورم، زیرا تردیدی نیست که در بین مردمان بلوچ آنروز، به غیر از چند نفر که شاید تعداد آنها از تعداد انگشتان دو دست تجاوز نمیکرد، مابقی مردم بلوچ، با دنیای سیاست و جغرافیای سیاسی و حقوق قومی و ملی و حق شهروندی هیچگونه آشنایی نداشته اند.

بدون تردید در آنروزگاران مردمان بلوچ در رابطه با قدرت دفاعی و نظامی خودش نیز قدرتی نبوده اند تا بتوانند، در مقابله و رویارویی با قدرت جنگی و نظامی کشور پاکستان که مجهز به انواع سلاحهای انگلیسی بوده و خاک بلوچستان را خصوصا در دهه 1960 بکلی به اشغال خویش در آورده بوده، از خود عکس العملی قاطعی نشان دهند.

اما امروز چی و چطور، با بهره گیری از چه نوع قاعده و ابزار و سازوکارهایی ملت بلوچ میتواند به حقوق بنیادی و حق حاکمیت خویش برسد؟

در طول تاریخ در هر گوشه ای از جهان، اقوام و ملت هایی که در پی رسیدن به حقوق اجتماعی و استقلال سیاسی مُلک خويش بوده اند، مبارزان آنها همیشه از دو شیوه، بعضی با بکارگیری مبارزه جنگ مسلحانه و بعضی دیگر، با بهره گیری از قواعد، ابزار و نُرمهای قانون مدنی حاکم بر کشورهای خویش، با توسل به مبارزه سیاسی، برای رسیدن به خواستهای قومی خویش، اهتمام ورزیده اند.

دیکتاتورها و دولت های نالایق و غیرمردمی، خود را برای ملت ها قانون مدنی به حساب می آورند و خویش را مترادف با قانون میدانند.

فقط با نگاهی گذرا به ده سال گذشته وضعیت ملت بلوچ در پاکستان، بخصوص به آن مناطق در بلوچستان، که از روز تأسیس کشور پاکستان مردم و سران قبایل و طایفه های بلوچ آن خطه ها، با تبعیت نکردن و سرپیچی از قوانین پاکستان، برای دفاع از جان و دارایی و املاک خویش دست به اسلحه بردند،  در این راه چندین بار با دولت و ارتش اشغالگر پاکستان درگیر شده اند.

آخرین نمونه از این نوع درگیری های مسلحانه، که از سوی دولتمردان پاکستان، به مردم بلوچ برای دفاع از جان و مال خویش، در مقابله با ارتش پاکستان، بر آنان تحمیل شد، شروع جنگی خونین بر علیه حاکمیت آسلام آباد در ایالت بلوچستان، به هدایت و رهبری، شهمیر (شهمیر= شهید) و زنده یاد نواب شهبازخان اکبر بگٹی بود.
این جنگ و رویارویی مسلحانه منجر به تأسیس ارتش آزادیبخش بلوچستان (بی ال ای) برای دفاع و احقاق حقوق از دست رفته قوم بلوچ در اقلیم بلوچستان اشغال شده، پاکستان گردید، جنگ ارتش آزادیبخش بلوچستان بر علیه ارتش اشغالگر پاکستان، تا به امروزهمچنان ادامه دارد.

مردمان دو کشور ایران و پاکستان بخوبی از این خصلت ملت بلوچ واقف هستند و آن اینکه، مردم بلوچ مردمانی مهماندوست و غیور و دلیر هستند، مردمی که در دوستی و رفاقت از جان خویش نیز میگذرند، در ضمن به همین تمثال مردم ایران و پاکستان این را نیزمیدانند، که مردم بلوچ مردمی کینه جو نیز میباشند و با دشمنان خویش در دشمنی کینه شتری دارند و هرگز دشمنان خویش و اشغالگران بلوچستان را نمی بخشند، مگر در مواردی استثنائی.

بر شخصیت های دینی و مذهبی، عقلای سران قبایل و طایفه ها، گروها و احزاب و سازمانهای سیاسی و اجتماعی، افراد حقیقی و حقوقی بلوچ، این مهم امروز بسیار ضروریست، که از مرز تعصبات بیجای طایفه ای و قبیله ای، عشیره ای و مذهبی عبور کنند و دست بدست هم دهند و از سوختن و خاکستر شدن بلوچستان و از به دام افتادن ملت بلوچ، در چنبره جنگ هایی که ممکن است  درآینده به احتمال بسیار در این منطقه از جهان، از سویی به سبب سودجوئی استعمارگران، و از سوی دیگر از بابت فتنه انگیزی و حاکم کردن افکار و قوانین و قاعده های «من در آوردی» عناصر و گروهایی تحت نام اسلام شیعه و سنی، یا به قول حکمرانان ایرانی، وهابی و سلفی، حیدری یا رافضی، رخ میدهد پرهیز نمایند و از کشیده شدن دامن آتش اینچنین جنگهایی که قوم بلوچ، هیچ دست دخالتی به دامن زدن بر آنان را ندارد، جلوگیری کنند.

گرچه در منطقه همیشه و بویژه در سی سال گذشته همیشه جنگهایی پیش آمده به عنوان مثال جنگ دو بلوک رقیب در جهان، بلوک کمونیستی به رهبری شوروی و بلوک سرمایه داری غرب به رهبری ایالات متحده آمریکا و بعضی از کشورهای اروپای غربی در خاک افغانستان، اما سرزمین بلوچستان و ملت بلوچ در معرض جدی خطر قرار نداشته.

اما آنچنان که از گفته های پرزیدنت اوباما رئیس جمهور و دیگر دولتمردان آمریکا بر می آید، آنها قصد دارند به هدف مبارزه با طالبان و القاعده جنگ علیه این گروههای ستیزه جو بنیادگرای مذهبی را به بلوچستان بکشانند، اینچنین اظهارات و نیت هایی مردم بلوچ را باید نگران کند، زیرا دولت آمریکا گمان دارد و بر این باور هست، که سران رده اول گروه های القاعده و طالبان در مناطق بلوچستان و یا در شهر کویته خودشان را پنهان کرده و محوا گرفته اند.

برای عالم و آدم پرده برافتاده است و جهانیان میدانند، امروز بسیاری از کشورهای جهان و نظام بین المللی منافع خویش را در منطقه خاورمیانه از سوی ایران و پاکستان در تهدید جدی می بینند، زیرا در این دو کشور گروهها و افراد و عناصری در داخل نظام سیاسی این دو کشور وجود دارند که بر اساس داده های فکری و جهانبینی فردی و یا گروهی خویش در تلاشند ومی خواهند، اول منطقه و بعد جهان اسلام و پس از آن جهان غرب را، به قول خودشان با توسل به زور و از طریق جنگ هم که شده، به هدف رستگاری در آخرت، بسوی بهشت رهنمون کنند، متاسفانه همین افراد با انکار کردن و نادیده گرفتن حقوق بنیادین و اولیه ملت های غیر فارس و غیر پنجابی زبان ساکن این دو کشور، زمینه را برای فروپاشی و تجزیه این دو کشور دارند هموار می کنند.

آنانی که در پاکستان بلوچ را از خودشان کمتر حساب می کنند و همان طرز فکری را که در مورد مردمان پاکستان شرقی (بنگلادیش فعلی) داشتند را، امروز برای بلوچ های ساکن در پاکستان مصداق می دانند، یا آنانی که در ایران امروز و در طی چندین دهه گذشته حقوق بنیادین و اولیه بلوچ و عرب و کرد و لّر سنی مذهب و غیرفارس را تضییع کرده و می کنند، هرگز دوستدار این دو کشور نیستند، بلکه آنان سودجویان و منفعت پرستان فرصت طلبی هستند که در زیر جامه ملی گرایی و وطن پرستی خودشان را پنهان کردند و فی الواقع دوستان نادان آب و خاک این دو کشورند.
به قول شاعر که میگوید؛ دشمن دانا بلندت می کند، برزمینت می زند نادان دوست.

منظور از جلوگیری و پرهیز از درافتادن به چنبره جنگهایی که ممکن است درآینده به احتمال بسیار در این منطقه از جهان رخ میدهد، این است که «تقدیر و آینده» ملت بلوچ و آن امیدها و آرزوهایی را که بخش بزرگی از قوم بلوچ (از هر سه اقلیم بلوچستان) به آن دلبسته اند، یعنی آزادی و استقلال بلوچستان، این امید را با «سرنوشت» نامعلوم ایران و پاکستان فعلی، که در حال حاضر در جهان از آنها بعنوان دو کشور عامل ناامن کننده منطقه (دخالت های حاکمیت ایران در لبنان و عراق و سوریه و بحرین و افغانستان و جمهوری آذربایجان، دخالتهای حاکمیت پاکستان در افغانستان و در کشمیر تحت اشغال هندوستان) یاد میشود، گره نزنند.

سرزمین بلوچستان متعلق به مردمانی است که در آنجا زندگی می کنند و خواهان بلوچستانی به دور از هر گونه تبعیض قومی و مذهبی و سیاسی هستند، هیچ گروه قومی و قبیله ای و طایفه ای این حق را ندارد که ملت بلوچ و سرزمین بلوچستان را، به کشورهای ایران و پاکستان و افغانستان که بسوی فروپاشی و تجزیه قومی دارند گام میزنند، به طمع پول و برای رسیدن به وزارت و جاه، مقام و صدارت ارزان بفروشند.
همچنین هیچ یک از گروهها و احزاب سیاسی سرزمین بلوچستان را اموال و املاک پدری خویش نپندارند، جان و مال، دارایی و حیثیت و آبروی بلوچی خویش را برای دو کشور ایران و پاکستان که با شیوه های نظام سیاسی مستبدانه دیکتاتوری و بیعدالتی اداره میشوند و این دو کشور در حکمِ تقدیر و سرنوشت وجود خود، به سبب نتایج سیاستهای اشتباه و غیرمردمی دولت های مرکزیشان محکوم به تجزیه قومی و فروپاشی محدوده جغرافیایی هستند، ساده لوحانه قربانی و فدا نکنند.

اگر آدم خودش یک بلوچ ساده و بی غش و صادق و به دور از هر دو دوزگی و دو رنگی باشد، به احساسات و آرزوها و اِرمان های پاک کسانیکه برای آزادی و استقلال بلوچستان ابراز وجود می کنند، احترام قائل می شود، به فداکاریها و از جان گذشتگی های جانی و مالی کسانیکه درگذر زمان سختی و بارگران آن را متحمل گشتند و در این راه کشته شده اند درود می فرستد و به آنان به سبب داشتن چنین احساسات و آرزوهای قومی، تبریک و شادباش میگوید.

بلندی از آن یافت کاو پست شد، در نیستی کوفت تا هست شد.
شعر،از سعدی شیرازی
بقلم؛ح د سدیچ
 18.05.2009
(انتشار مجدد با مختصری تصحیحات و افزونی، 22 اگست 2011)