Sonntag, 13. Oktober 2013

آیا ایران به یک کشوری در طی صد سال گذشته حمله کرده یا نه، اگر نه چرا؟

پاسخ به این سوال "نه و چرا" به نظر بنده بسیار با اهمیت است، اما آنچه که اهمیت این "نه و چرا" را برجسته تر می کند ردّ و یا قبول این مقوله است که ایران را به عنوان کشوری که به یک کشور دیگری، در طی دو قرن گذشته حمله نکرده است، را در اذهان افراد بسیار کثیری از ما ایرانیان ترسیم می نماید.

بسیار واضح است که در نزد بخش بزرگی از آن گروه از مردم ایران که احساسات مذهبی- مّلی گرایی و خاکپرستی در افکار و اندیشه شان موج میزند، پاسخ به این سوال منفی خواهد بود و آنان خواهند گفت، که ایران به هیچ کشوری در طی تاریخ فوق الذکر حمله نبرده است.

بله چنین است، بنده نیز با این پاسخِ منفی این گروه از هموطنانم موافقم و با آنها اتفاق نظر دارم، البته بر روی دیگر این سکه ی نه و جواب منفی، نمایی ترسیم است با واژه "چرا"، آن اینکه چرا
ایران به هیچ کشوری در طی سالهای ذکر شده حمله نکرده است؟

آیا براستی اربابان قدرت در ایران طی این مدت مذکور هیچگونه اراده ایی با نیت حمله به یک کشور دیگری را نداشته اند، جواب این سوال بدون شک با در نظر گرفتن کارنامه حکومتداری صاحبان قدرتءِ نظام جمهوری اسلامی حاکم بر ایران "نه" نخواهد بود.

آنچه که حکومت ایران را از این اتهام مُبرا می دارد نبودن قدرت نظامی و فقدان توان هجومی ایران است که بر آن گروه از ایرانیان خاص و عام دو آتشه حزب اللهی و دیکتاتورپرست-مذهبی این نکته را مشتبه میکند، که بله دولتهای ایران به هیچ کشوری در این دویست سال گذشته حمله نکرده اند و ایران کشوریست صلح طلب که خواهان هیچگونه جنگی نمی باشد.

پیشاپیش ذکر می کنم، که حساب ملت بزرگ ایران با نظام فتنه گر جمهوری اسلامی جداست، اما فرق حمله نظامی مستقیم به یک کشور یا داشتن "نیت و اراده" برای تسخیر و تسلط سیاسی به یک کشور تا کجاست؟

گیریم که حکومت پادشاهی - سلطنت پهلوی ها پیش از انقلاب هیچگونه نیت و هدفی برای حمله به یک کشور را نداشته اند، اما بعد از انقلاب با روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی، این نیت و هدف و اراده، یعنی حمله به یک کشور دیگر قوت گرفته است.

در این راستا فتنه گریهای بنیانگزار جمهوری اسلامی آیت الله روح الله خمینی که می گفت "راه قدس از کربلا میگذرد" دلیلی است بر مدّعای جنگ طلبی و ردّ صلح طلبی اربابان قدرت سیاسی حاکم بر ایران.

به عنوان نمونه ما بارها و دهها بار از زبان سران ریز و درشت و تحلیلگران جمهوری اسلامی شنیده ایم که گفته اند، کشورِ جمهوری آذربایجان یا بحرین را باید اشغال کرده و آنرا ضمیمه ایران نمائیم، یا اینکه فتنه گریهای خمینی و باندهای مافیایی آخوندی که خواهان نابودی اسرائیل را شب و روز سر داده و می دهند و راه رسیدن خود به اسرائیل را از طریق کربلا اعلام کرده بودند، و صدام حسین رئیس جمهوری سابق عراق را ملحد و کافر می نامیدند، و با فتنه گریها خودشان کار را به جایی رساندند که صدام به ایران حمله کرد.

وانگهی صدام حسین دو سال بعد از شروع جنگ ایران و عراق و پس از رانده شدن نیروهای عراقی از خاک ایران خواهان پایان جنگ شد، اما خمینی می گفت، اگر این جنگ 20 سال هم طول بکشد ما آنرا ادامه خواهیم داد، آیا این خود گویای جنگ طلبی نیست؟

یا رویای شومی که سران جمهوری اسلامی برای فتح کردن دیگر کشورها در سر دارند تا با فتوحات خود همه مردم جهان را به مذهب شیعه ولایتمدار (یا به قول خودشان به دین و مذهب اهل بیت) بکشانند، یا اعزام آشکار و پنهان لشکرءِ بسیجیان و پاسداران و تروریستهای آدمکش ولایتمدارِ وابسته به سپاه قدس سپاه پاسداران به عراق و سوریه، لبنان و پاکستان، یمن و فلسطین و دیگر اقصی نقاط جهان بخودی خود از نیت و اراده جنگ افروزی و لشکرکشی مجازی ایران و حمله به دیگر کشورها حکایت ندارد؟


و گرنه کشور و ملت ایران را به داشتن راکت های دوربُرد با بُرد چند هزار کیلومتر و موشک های بالستیک چه احتیاج و نیازیست، یا تلاش جمهوری اسلامی برای رسیدن به تکنولوژی هسته ای که با آن بتواند خود را به سلاح های هسته ای مجهز کند نیت اربابان قدرت این کشور را برای حمله در آینده به دیگر کشورهای دور و نزدیک، را نشان نمی دهد؟

در این آدرس اینترنتی ذکر شده ذیل یک ویدیو کلیپ وجود دارد که در آن یک تئوریسین جنگ طلبِ رژیم جمهوری اسلامی بنام رحیم پور ازعندی، از تروریستهای دست پرورده حکومت می خواهد، که به تمام نقاط جهان بروند و به جنگ و آتش افروزی بپردازند.


آیا سران کشورهای غربی و سازمان ملل متحد آن ساده لوحانی هستند که فکر می کنند نظام جمهوری اسلامی، با محروم کردن مردم ایران از نان شب و خورد و خوراک، داروی درد و بیماری ها، با تلاش های خود در راه مسلح کردن خودش به انواع و اقسام جنگ افزارهای کشنده و با انتصاب یک آخوند خندانی چون محمد خاتمی و دیگر دروغگویی چون محمود احمدی نژاد و یک آخوند بنفشه ای چون فریدون حسن روحانی به سمّت ریاست جمهوری جهت فریب دادن جهانیان، بر روی کلاهک موشک و راکتهای خود، بسته های نُقل و نبات و شّکلات کار می گذارد؟
اگر از پیمانه پول و ثروت سران رژیم را ورانداز کنیم، خواهیم دید که آنان به سرمنزل خوشبختی و خوشحالی و سعادت دنیوی و مالی رسیده اند، اما اگر از منظر صدور انقلاب و اهداف مذهبی شان به دیگر کشورها، آنها را نگاه کنیم، خواهیم دید که جز شکست و ناکامی، چیز دیگری 
نصیبشان نشده است.

فطرتِ متشکل مقامات نظام جمهوری اسلامی با مولفه های فریب و دروغ، خدعه و تقیه عجین است، سران جمهوری اسلامی براساس این مقوله که بر ملت ایران باید به زور هم که شده حکمرانی نمود و در این مسیر، آن گروه از ایرانیان را که بر رژیم تنقیدی دارند و یا اصل و استقرار رژیم را به چالش گرفته و می گیرند باید کشته شوند، استوار است.

یعنی اینکه در بُقچه نظام جمهوری اسلامی برای مردم ایران دو راه وجود دارد، یا ایرانیان ما (آخوندها) را میگذارند بر آنان حکومت کنیم، یا در غیر اینصورت باید این مردم کشته شوند و راه سومی برایشان وجود ندارد!

بله اربابان قدرت در جمهوری اسلامی به خیال خود مُرکبِ راه سوم را پاک کرده اند، در این گذر از آنجائیکه هر دولتی در جهان در وهله اول به فکر رفاه و آسایش مردم و رسیدن به منافع کشور خویش می باشد، رژیم مرعوب شده ایران با استفاده از بده و بِستان های سیاسی و اقتصادی و همچنین با فریب و نیرنگ، خدعه و تقیه و حتی نوشیدن جام زهر دیگری، شاید با کشورهای قدرتمند کنار می آید و سر به سازش و تبانی میدهد.

تا بدینوسیله به حاکمیت ننگین و بر چاپیدن ثروت و به یغما بردن منافع مردم ایران ادامه دهد، بشرطی که دیگر خبری از گفتن مرگ بر این و آن کشور و به آتش کشیدن پرچم آمریکا و اسرائیل و دیگر کشورها نباشد، در جغرافیای میدان سیاست بازی همه چیز محتمل است.

اما نباید ساده لوح و خوشبین و خوشباور بود، رژیمی که بنیانش بر دشمنی با آمریکاست بعید بنظر می آید که راه مصالحه با این کشور را در پیش گیرد، زیرا هیچ فردی از داخل ایدئولوژی این حکومت قادر نیست که پرده پندار ولایت فقیه را بدریدد و به جهان عقل و اندیشه روی آورد، 
سران ریز و درشت این رژیم غرق در پندارهای خودساخته و خودفریب گرفتارند.

محمد جواد لاریجانی دبیر ستاد و رئیس حقوق بشر قوه قضائیه رژیم روز پنجشنبه 18 مهرماه 1392 حجت الاسلام فریدون حسن روحانی رئیس جمهور رژیم و حسین بارک اوباما رئیس جمهور آمریکا را به فرمانبرداری از صهیونیسم و حکومت اسرائیل متهم کرد!

نقل به مضمون از سایت اینترنتی جهان نیوز متعلق به سپاه پاسداران جمهوری اسلامی.
"دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضائیه گفت: مذاکره و برقراری رابطه اوباما و روحانی نقشه ای بود که توسط رژیم صهیونیستی به راه انداخته شد و اسرائیل با این اقدام می خواست نشان دهد که رئیس جمهور ما در داخل کشور مورد حمایت نیست و سخنان او در سازمان ملل کاملا شخصی بوده است"

عجب داستان غریبیست، این دیگر چه نوع صیغه ای هست، این صهیونیسم چه هیولائی است؟ که بتواند مکار و فریبکار زُبده و خُبره ای چون حسن روحانی را فریب بدهد و او را به تماس تلفنی با حسین باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا وادار کند!

همه عالم و آدم و هر صاحب عقل سلیمی (به جز از نفهم های یاوه گوی رژیم) میدانند که نه صهیونیزم و نه اسرائیل، بلکه وضعیت بد و دشوار اقتصادی و تحریمهای وضع شده و ترس از فروپاشی اقتصادی و سیاسی و شورشهای اجتماعی و سرنگونی رژیم، موجب شده اند، که رئیس جمهور نظام ولایت فقیه با رئیس جمهوری آمریکا تماس تلفنی برقرار کند.

در واقع نمی شود کاریش کرد، وقتی که یک اتوبوس در یکی از جاده های ایران لاستیک اش می ترکد و یا ترمزش از کار می افتد و واژگون می شود و تعدادی کشته میشوند، کارشناسان بی تجربه  به اصطلاح متخصص حکومتی به جای اعتراف به نااستاندار بودن جاده ها و رفع نواقص آن جاده ها، مسئولیت و گناه ترکیدن لاستیک و از کار افتادن ترمز اتوبوس واژگون شده را به 

گردن کارخانه لاستیک سازی و روغن ترموز سازی های کشورهای غربی می اندازند.
با این اوصاف آدم نبایستی محمد جواد لاریجانی دبیر ستاد و رئیس حقوق بشر قوه قضائیه رژیم را به خاطر توهّماتش مذمت کرد و مورد ملامت شماتت قرار داد، که چرا وی صهیونیزم و اسرائیل را در خصوص تماس تلفنی اوباما و حسن روحانی مقصر می داند.

همه کسانی که در این رژیم به سمّت های کلیدی سیاسی و امنیتی و اقتصادی میرسند از طیف جنایتکاران و فریبکاران غربال شده ای هستند، که طی 35 سال گذشته در رکاب ولایت فقیه به نام اسلام و الله مرتکب جنایات بسیار علیه ملت ایران شده اند که این خود تبعات ناگواری را برای آنان در نبود جمهوری اسلامی در پی خواهد داشت، و داشتن رابطه این نظام با آمریکا یعنی سرنگونی رژیم در یک پروسه کوتاه و یا دراز مدت.

رژیمی که یکسر هست و صد سودا در سر خود دارد می پروراند، بدون تردید به جز دو راه، راه سومی در طولانی مدت برای خودش نیز وجود ندارد، یا با جهان به جّدل و نزاع خود ادامه دهد یا اینکه با قدرتمندان جهان و کشورهای غرب از باب مصالحه ظاهری وارد شود و جامِ زهر دیگری را سر کشد و آنهم تا روزی که این دو راه در جایی به تلاقی برسند و باعث زایش یک راه سومی می شوند (راه سوم زائیده شده از بطن دو راه بر گزیده رژیم) که در انتهای گذر زمان عاقبت رژیم را به کام نیستی و فروپاشی خواهد برد.

13 اکتبر 2013 برابر با 21 مهرماه 1392
ح.د.سدیچ